در هنگام جستجو کلمه در قسمت عنوان میتوانید کلمات مورد جستجو را با کاراکتر (-) جدا کنید.
کاربرد نوع شرط:
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: زنان، مامایی و نازایی ایران
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: باروری در شرایط آزمایشگاهی,شکست مکرر لانهگزینی,پلی مورفیسم تک نوکلئوتیدی
- چکیده: مقدمه: شکست مکرر در لانهگزینی (RIF)، شایع ترین علت عدم موفقیت بارداری بعد از لقاح آزمایشگاهی است. از میان علل مختلف RIF، نقش عوامل ژنتیکی مادر به عنوان یکی از مهمترین عوامل است. یکی از پلیمورفیسم های مطرح در این زمینه، پلیمورفیسم کدون 72 ژن P53 میباشد. با توجه به مدارک موجود در مورد ارتباط این پلی مورفیسم با افزایش خطر وقوع RIF در جمعیت های مختلف در صورت اثبات این ارتباط در جمعیت ایرانی می توان از این پلی مورفیسم برای پیش بینی میزان موفقیت IVF استفاده نمود. مطالعه حاضر با هدف بررسی ارتباط این پلیمورفیسم با وقوع RIF انجام شد.
روش کار: این مطالعه مورد- شاهدی در سال 1389 بر روی 80 زوج نابارور در مرکز درمان ناباروری منتصریه مشهد انجام شد. در این مطالعه زوجین نابارور به سه گروه کنترل، RIF-1 و RIF-2 تقسیم شدند. گروه کنترل شامل 40 نفر از زنانی بود که بعد از IVF موفق به حاملگی شدند. بیماران گروه یک شامل 20 نفر از زنانی بود که با وجود 2 بار IVF، هیچ نوع بارداری در آنها مشاهده نشده بود و بیماران گروه دو 20 نفر از زنانی بودند که با حداقل 3 بار IVF موفق به بارداری نشدند. با استفاده از تکنیک ARMS-PCR ژنوتیپ ژن P53 (آلل Arg72Pro) تعیین شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 16) و آزمون مربع کای پیرسون انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد.
یافته ها: شیوع ژنوتیپ Arg/Proدر گروه کنترل، گروه اول بیماران، گروه دوم بیماران و کل بیماران به ترتیب 5/92%، 75%، 80% و 5/77% و شیوع ژنوتیپ Arg/Arg در این گروه ها به ترتیب 5/7%، 25%، 20% و 5/22% بود. ژنوتیپ Pro/Pro در هیچ یک از گروهها مشاهده نشد. بر اساس نتایج بدست آمده از آزمون آماری مربع کای پیرسون توزیع ژنوتیپها بین گروه های اول و دوم بیمار و همچنین کل بیماران با گروه کنترل تفاوت معنی داری وجود نداشت.
نتیجهگیری: بر اساس نتایج مطالعه حاضر در جمعیت مورد بررسی، پلیمورفیسم کدون 72 ژن p53 ارتباطی با وقوع RIF ندارد و در نتیجه از این پلی مورفیسم نمی توان برای محاسبه خطر وقوع RIF استفاده نمود.- چکیده انگلیسی: Introduction: recurrent implantation failure (RIF) is the most common cause of pregnancy failure after in vitro fertilization (IVF). Among the different causes of RIF, the role of maternal genetics factors is as one of most important factors. P53 codon 72 polymorphism is one of the notable polymorphisms in this field. According to evidences about the association between P53 polymorphism and increased risk of RIF in different population, if this relationship be justified in Iranian population, this polymorphism can be used to predict IVF success rate. This study was performed with aim to evaluate the association between this polymorphism and incidence of RIF.
Methods: This case-control study was performed on 80 infertile couples in Mashhad Montaserieh Infertility Treatment Center in 2010. The infertile couples were divided into three groups of control, RIF-1, and RIF-2. The control group included 40 women who were successfully pregnant after IVF. The patient group 1 were 20 women who no type of pregnancy was observed after two IVF, and patient group 2 were 20 women who failed to be pregnant after at least three IVF. P53 gene polymorphism genotype (Arg72pro allele) was determined using PCR- ARMS technique. Statistical analysis was performed by SPSS software (version 16) and Pearson Chi-Square test. PResults: The frequency of Arg/Pro genotype in control group, patient group 1, patient group 2 and total patients was 92.5%, 75%, 80% and 77.5%. The frequency of Arg/Arg genotype in these groups was 7.5%, 25%, 20% and 22.5%, respectively. Pro/Pro genotype was observed in none of the groups. According to Pearson Chi-square test results, distribution of genotypes was not significantly different between patient group 1 and patient group 2 and also total patients in comparison with control group.
Conclusion: According to the results of present study in the studied population, there is no association between P53 codon 72 polymorphism and occurrence of RIF. So this polymorphism cannot be used to predict the risk of RIF.- انتشار مقاله: 06-05-1394
- نویسندگان: سمیه علافان,محمد حسن زاده نظرآبادی,محبوبه انقلابی فر,جینا خیاط زاده,خدیجه شاهرخ آبادی,محسن جلالی,فهیمه مرادی,نزهت موسوی فر,جواد زوار رضا,مجید مجرد
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: زنان، مامایی و نازایی ایران
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: میزان باروری,ضخامت زوناپلوسیدا,لقاح داخل آزمایشگاهی,هچینگ کمکی لیزری
- چکیده: مقدمه: امروزه جهت افزایش میزان باروری در آزمایشگاه های لقاح آزمایشگاهی از تکنیک های مختلف هچینگ (خارج کردن) کمک شده (AH) از جمله لیزر هچینگ کمک شده (LAH) برای کمک به خارج کردن جنین از زوناپلوسیدای ضخیم استفاده می شود. با توجه به نتایج متناقض درباره تأثیر لیزر هچینگ کمکی بر میزان باروری در جنین های دارای زوناپلوسیدای ضخیم، مطالعه حاضر با هدف تعیین ارتباط ضخامت زوناپلوسیدا توسط لیزر هچینگ کمکی بر افزایش میزان باروری در بیماران نابارور تحت درمان به روش لقاح داخل آزمایشگاهی در مرکز ناباروری مشهد در سال 89 انجام شد. روش کار: این مطالعه مورد- شاهدی در سال 1389 بر روی 101 زوج نابارور تحت درمان با IVF انجام شد. 50 نفر به عنوان گروه مورد و 51 نفر به عنوان گروه شاهد مورد بررسی قرار گرفتند. افراد دو گروه از نظر سن مادر، تعداد اووسیت خارج شده، تعداد اووسیت بارور شده و تعداد جنین های منتقل شده با هم همسان بودند و در ضمن در هر دو گروه از جنین های با کیفیت مشابه استفاده شد. میزان وقوع بارداری در دو گروه با استفاده از آزمون اندازه گیری ß–HCG (زنجیره بتا گونادوتروفین کوریونی انسان) و سونوگرافی تعیین شد. داده ها پس از گردآوری با استفاده از آزمون های تی و کای دو و نرم افزارهای SPSS (نسخه 16) و Excel با ضریب اطمینان 95% مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و میزان p کمتر از 0/05 به عنوان سطح معنی دار در نظر گرفته شد. یافته ها: بین افراد دو گروه از نظر سن، تعداد اووسیت بارور شده، تعداد اووسیت خارج شده، تعداد و کیفیت جنین های منتقل شده تفاوت معنی داری مشاهده نشد (p=0/837). میزان بارداری در گروه شاهد و مورد به ترتیب 15/7 و 34 درصد بود که تفاوت مشاهده شده از نظر آماری معنی دار بود (p=0/033). نتیجه گیری: انجام روش هچینگ کمک شده لیزری بر روی جنین های دارای زوناپلوسیدای ضخیم باعث افزایش میزان باروری می شود.
- چکیده انگلیسی: Introduction: Nowadays, different techniques are used for increasing pregnancy rate in laboratories of in vitro fertilization (IVF). One of these techniques is laser assisted hatching (LAH) which help the embryo be separated from zona pellucida. Since there are contrast reports about the efficacy of LAH on pregnancy rate in embryo of thick zona, we decided to evaluate the correlation between zona pellucida thickness by LAH and increasing pregnancy rate in infertile patients under treatment of IVF at Mashhad Montaserieh Infertile Center. Methods: This case-control study was performed on 101 infertile couples (50 in case group and 51 in control group). Two groups were similar in terms of maternal age, number of oocytes, number of fertilized oocytes, and number of transferred embryos. Also, embryos with similar quality were used for both groups. Pregnancy rate was determined using β-HCG test and sonography. Data analyzing was performed by t-test, Chi-square, SPSS and Excel software (95% confidence coefficient). P value less than 0.05 considered significant. Results: There was no significant relation between case and control groups in terms of maternal age, number of fertilized oocytes, number of aspirated oocytes, number and quality of transferred embryos (p=0.837). Pregnancy rate in case and control groups was 15.7%, 34%, respectively. Significant difference was observed between two groups in terms of pregnancy rate (p=0.33). Conclusion: Laser assisted hatching method on embryos of thick zona pellucida leads to increasing of pregnancy rate.
- انتشار مقاله: 26-08-1394
- نویسندگان: اعظم سادات امینی,جواد بهارآرا,نیره خادم,محسن جلالی
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: زنان، مامایی و نازایی ایران
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: ICSI,بلوغ آزمایشگاهی,HMG و r-FSH
- چکیده: مقدمه: استفاده از روش بلوغ تخمک ها در محیط کشت (IVM)برای درمان ناباروری در زنان دارای سندرم پلی کیستیک تخمدان ( PCOS) و یا افراد مبتلا به سندرم تحریک بیش از حد تخمدان (OHSS) مفید می باشد و باعث کاهش میزان مصرف داروهای گنادوتروپین و در نتیجه کاهش هزینه های درمان می گردد. مطالعه حاضر با هدف بررسی اثرات هورمون های HMG و r-FSH بر بلوغ اووسیت های نابالغ انسانی و میزان جنین های هشت سلولی ایجاد شده ، حاصل از تزریق اسپرم به سیتوپلاسم تخمک ( ICSI) انجام شده است. روش کار: این مطالعه از نوع تجربی و در سال 1386-1385 در مرکز تحقیقاتی درمانی ناباروری منتصریه و دانشگاه آزاد اسلامی مشهد انجام شده است. تعداد 156 تخمک نابالغ حاصل از تخمدان زنان کاندید لقاح درمحیط کشت (IVF) به سه گروه تقسیم شد. در گروه شاهد به محیط کشت اووسیت آلبومین سرم انسانی10% و در محیط کشت گروه های تجربی 1 و 2 به ترتیب r-FSH وHMG به مقدارIU/ml 075/0 اضافه شد. سپس تخمک های بالغ را با تزریق اسپرم به داخل سیتوپلاسم آنها بارور وتعداد رویان های هشت سلولی ایجاد شده توسط میکروسکوپ معکوس بررسی گردید. داده های کمی حاصل با استفاده از روش آماری مجذور کای و نرم افزار SPSS در سطح معنی داریP<0.05 تحلیل گردید. نتایج: میزان بلوغ اووسیت های نابالغ انسانی تا مرحله متا فاز 2 و رسیدن رویان ها به مرحله هشت سلولی به طور معنی داری در گروه های HMG و r-FSH نسبت به گروه کنترل افزایش نشان دادP<0.001) (. نتیجه گیری:هردو هورمونHMG و r-FSH باعث افزایش میزان بلوغ اووسیت های نابالغ انسانی در محیط کشت می شود ونیز میزان رسیدن رویان ها را به مرحله هشت سلولی افزایش می دهند.
- چکیده انگلیسی: Introduction: Treatment of infertility by using in vitro matured oocytes derived from pre-ovulatory follicles has many potential applications. It minimizes the risk of ovarian hyperstimulation syndrome and is an alternative treatment for polycystic ovary syndrome.It also reduces costs and duration of treatment and can be important for subjects who need preservation. So provides information about final stage of oocyte maturation. We aimed to study the effects of recombinant follicle stimulating hormone (r-FSH) and human menopausal gonadotropin hormone (HMG) on human immature oocyte maturation in culture media and evaluated rate of eight-cell embryos mediated by intracytoplasmic sperm injection (ICSI). Material and Methods: This experimental study was done in 2006-2007 in Montaserieh IVF Center and Mashhad Islamic Azad University. One hudred fifty six immature oocytes produced by women undergoing IVF were divided to three groups. In control group the oocytes were supplemented by 10% human serum albumin. In r-FSH group the oocytes were supplemented by 0.075 IU/ml r-FSH. And in the HMG group the oocytes were supplemented by 0.075 IU/ml HMG. Then matured oocytes were fertilized by ICSI and the numbers of embryos up to eight cells were investigated by invert microscope. Results: The precentage of oocytes reaching metaphase 2 and the rate of eight-cell embryos was significantly higher in the FSH and HMG groups compared with the control group (p<0.001). Conclusion: Using either HMG or r-FSH can increase the rate of human immature oocytes maturation in vitro. HMG significantly increased the production rate of eight-cell embryos compared with r-FSH (p<0.001).
- انتشار مقاله: 04-09-1394
- نویسندگان: جواد بهار آراء,نزهت موسوی فر,محسن جلالی,مریم مغانی
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: فصلنامه مطالعات مدیریت راهبردی
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: معادلات ساختاری,نهادهای حاکمیتی,نظام پرداخت های بازنشستگی,سازمانهای امنیتی و دفاعی
- چکیده: یکی از مراحل فرآیند برنامه ریزی نیروی انسانی، برنامه ریزی برای دوران بازنشستگی سرمایه های انسانی است که در بیشتر سازمان ها از جایگاه والایی بر خوردار نبوده وکمتر به آن توجه می شود. نظام پرداخت های بازنشستگی نهادهای حاکمیتی جمهوری اسلامی ایران هم مستثنی ازمدل عام کشوری نبوده و دارای مشکلاتی هستند، لذا باید در جهت رفع اشکالات و ارائه راهکار تلاش شود.از این رو هدف این مقاله طراحی و ارائه مدل مطلوب برای نظام پرداختهای بازنشستگی کارکنان نهادهای حاکمیتی جمهوری اسلامی ایران در سازمانهای امنیتی و دفاعی می باشد. برای انجام این پژوهش عوامل موثر در بهبود نظام پرداخت بازنشستگی و مدل های موجود در منابع کتابخانه ای شامل کتب و مقالات به صورت جامع استخراج گردیدند. موارد به دست آمده طی پرسشنامهای در اختیار جامعهی خبرگی (شامل 30 نفر از مدیران باسابقه و موفق اجرایی و عملیاتی واحدهای نیروی انسانی سازمانهای امنیتی و دفاعی ایران) قرار گرفته و نظرات آنان گردآوری گردید که منجر به تائید الگوی ارائه شده با شش متغیر «لایه های بازنشستگی»، «طرح های بازنشستگی»،« عوامل مرتبط با نظام پرداخت بازنشستگی »، « برنامه های بازنشستگی » و « انواع بازنشستگی »و « نظام جبران خدمت » گردید. دادههای گردآوری شده با استفاده از نرمافزارهای SPSS و AMOS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند و در نهایت مدل معادلات ساختاری مطلوب نظام پرداخت های بازنشستگی در سازمان های امنیتی و دفاعی جمهوری اسلامی ایران ارائه شد.
- چکیده انگلیسی: One of the stages of the human resources planning process is the planning for the retirement of human properties, which in most organizations has not received much attention. Sovereign Institutions of the Islamic Republic of Iran are not exceptions to the general model of the country and also have problems, so some reforms may be proposed from within the system to reform the country's pension system. Basically, retirement payment systems should be tailored to the specific circumstances of each country, including the level of development, demographic trends, macroeconomic policies, infrastructure, institutional capacity and depth and ability of financial markets. The aim of this study is to provide desirable Structural equation model for pension payments system of sovereign institutions employees in Islamic republic of Iran (Case Study: security and defensive organizations). To do this study, models and related factors in design of pension payments system from scientific articles were examined which resulted in the extraction of variables, dimensions and components of the comprehensive model. The data were collected through a questionnaire (consisting of 30 experienced and successful executives and operatives of human resources units of Iranian security and defensive organizations) distributed and their opinions were collected. These activities resulted in confirm the presented pattern with 6 variables; "Retirement Layers", "Retirement Plans", "Pension Payments System Factors", "Retirement Programs", "Retirement Types" and " Compensation Systems", 25 dimensions and 57 components. The collected data were analyzed using SPSS and AMOS software.
- انتشار مقاله: 05-07-1398
- نویسندگان: سنجر سلاجقه,محسن جلالی جواران
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: فصلنامه مطالعات مدیریت راهبردی
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: مدیریت استراتژیک,استراتژی,بانک,اجرا
- چکیده: اجرای استراتژی از مهمترین مراحل مدیریت استراتژیک است. با این حال به اجرا در مقایسه با تدوین کمتر پرداخته شده است. هدف مقاله، تبیین مدل کاربردی اجرای استراتژی در بانکهای تجاری است که شامل شناسایی، اولویتبندی متغیرهای موثر آن، تشریح فرآیند، چگونگی اجرا و بررسی پیامدها و چالشهای اجرا است. روش پژوهش از حیث نتیجه، کاربردی، از حیث هدف، توصیفی و از نظر داده، کمی-کیفی است. استراتژی پژوهش در بخش کیفی، نظریه داده بنیاد و در بخش کمی، فرآیند تحلیل سلسله مراتبی است. روش تجزیه و تحلیل در بخش کیفی، کدگذاری با الگوی پارادایمی استراوس و کوربین و در بخش کمی برپایه مقایسههای زوجی و تحلیل نرخ ناسازگاری است. جامعه، خبرگان بانکهای تجاری و نمونه، تعداد 46 نفر از مدیران و کارشناسان 11 بانک تجاری (خصوصی و دولتی) است. روش نمونهگیری، قضاوتی هدفمند با تکنیک گلوله برفی و ابزار آن در بخش کیفی مصاحبه و بررسی اسناد و در بخش کمی پرسشنامه است. نتایج پژوهش، مدلی در قالب 105 کد اولیه، 33 مفهوم و 5 مقوله اصلی متغیرهای علی، زمینهای، موانع (مداخلهگر)، فرآیند (نحوه اجرا) و نیز پیامدهای آن طراحی و اعتباریابی شده و اولویت (جایگاه) هر یک تعیین گردیده است.
- چکیده انگلیسی: Strategy implementation is one of the most important stages of strategic management. However, implementation is less than compiled. The purpose of this paper is to explain the applied model of strategy implementation in commercial banks, which includes identifying, prioritizing its effective variables, describing the process, how it is implemented and examining the implications and challenges of implementation. The research method is applied, result-oriented, descriptive, quantitative-qualitative. The research strategy in the qualitative part is the Grounded Theory and in the quantitative part, the Analytical Hierarchy Process. The qualitative analysis method is based on the Strauss and Corbin paradigm coding and in the quantitative part is based on pairwise comparisons and inconsistency rate analysis. The community, the commercial bank experts and the sample, comprises 46 managers and experts of 11 commercial banks (private and public). Sampling method is purposeful judgment with snowball technique and its tools in qualitative part of interview and document analysis and in quantitative part of questionnaire. As a result of the study, a model was designed in the form of 105 initial codes, 33 concepts and 5 main categories as causal variables, contextual, barriers (intervention), process and its consequences and design and validation (priority), Each is determined.
- انتشار مقاله: 13-05-1398
- نویسندگان: مهدی حقیقی کفاش,محسن جلالی,مهدی ابراهیمی,وحید خاشعی
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: روش شناسی علوم انسانی
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی:
- چکیده: ایده تکامل انسان، از دیرباز همواره مورد علاقه جوامع انسانى بوده است. انسان همزمان با تلاش جهت فهم و شناخت خویشتن، همواره در پى پاسخ به سؤالات مختلفى از این قبیل بوده است که انسان چگونه عمل مى کند؟ چه انگیزه هایى وى را وادار به حرکت مى کند؟ و چه اهدافى را در سر پرورانده و دنبال مى کند؟ از میان این سؤالات، از جالبترین و جذابترین سؤالها این است که کاملترین انسان کیست؟ به همان نسبت که انسان، همواره رؤیاى کمال دنیاى خویش را در سر داشته، رؤیاى کمال خویشتن را نیز مى پرورانده است، تا به بالاترین درجه رشد و کمال انسانى دست یابد.
رسیدن به کمال، مستلزم الگو و روش خاصى است. انسان، از قدیم الایام براى پیدا کردن الگو و روشى که با آن بتواند زندگى کرده، با دیگران و پدیده هاى عالم روابط متقابلى داشته باشد و از طریق آن به رشد و کمال دست یابد، به مذهب روى آورده است. با این وجود، جوامع مدرن نسبت به مذهب دیدى تحقیر آمیز داشته و براى پاسخ به این سؤالات و کسب اطلاعات، به آنچه که علوم انسانى نامیده مى شود، روى آورده اند. این نوع نگرش به مذهب، در پیکره دانش بشرى شکاف ایجاد نموده است. شکافى که بسیار اسفبار است و نیاز به بازنگرى دارد.
هدف این مقاله این است که حوزه مشترکى راجع به کمال انسان به وجود آورد. از دیدگاه روانشناسى نظریات انسانگرایانه «ابراهام مزلو» در مورد «خود شکوفایى» مورد بررسى قرار خواهد گرفت، همچنین از دیدگاههاى اسلامى، نظریه مرحوم سید محمدحسین حسینى طهرانى مورد ارزیابى قرار خواهد گرفت. در این ارزیابى، نظرات مشترک، مشخص شده و سوء تعبیرها رفع خواهد گردید; همچنین نظرات مخالف این دو مکتب که جاى بحث و گفتگو دارند، مورد بررسى قرار خواهد گرفت.- چکیده انگلیسی: Maslow regards the human evolution as self-actualization in which he tries to make a compromise between science and religion through an empirical method. However, he faces two contraditons in this regard: he accepts metaphysics as an objective in evolution, which based on empiricism he denies it, and he accepts the limitedness of the world of existence. Ayatollah Hosseini Tehrani holds an Islamic view in which human evolution is by no means extraordinary; it is in fact an invitation to which everybody is called upon. The human way of evolution is not love for himself but for the Almighty, the real beloved. In this theory, man's motivations to Being rise in himself.
- انتشار مقاله: 25-03-1394
- نویسندگان: محمد محسن جلالی تهرانی,محمد محسن جلالی تهرانی,محمد محسن جلالی تهرانی
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: روانشناسی افراد استثنایی
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: نارسایی هیجانی,خود دلسوزی,سبک های شوخ طبیعی,کودک کم توان ذهنی
- چکیده: هدف این پژوهش مقایسه نارسایی هیجانی، خود دلسوزی و سبک های شوخ طبیعی بین والدین کودکان کم توان ذهنی و کودکان عادی بود. روش پژوهش توصیفی از نوع علی - مقایسهای بود. جامعه آماری شامل کلیه والدین کودکان کم توان ذهنی (160=N) و والدین کودکان عادی شهرستان سقز بودند که از بین آنها 80 نفر والد کودکان کم توان ذهنی به شیوه دردسترس و 80 نفر والد کودکان عادی بودند به شیوه نمونه گیری خوشهای چند مرحله ای انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس نارسایی هیجانی تورنتو (بگبی، پارکر، تیلور ، 1994)، پرسشنامه خود دلسوزی (نف،2003) و پرسشنامه شوخ طبعی (مارتین و دیگران،2003) است. روش تجزیه و تحلیل، آزمون تحلیل واریانس چند متغیره بود. نتایج پژوهش نشان داد که بین والدین کودکان کم توان ذهنی و والدین کودکان عادی از لحاظ نارسایی هیجانی، خود دلسوزی و سبک های شوخ طبعی تفاوت معنی دار وجود دارد (01/0 ≥ P). نتیجه گیری: والدین کودکان کم توان ذهنی به دلیل مشکل فرزندشان مشکلات نارسایی هیجانی و خود- دلسوزی بیشتر داشتند و از سبک های شوخ طبعی پرخاشگرانه و خودتحقیرگرایانه نسبت به والدین سالم استفاده کردند. بنابراین والدین کودکان کم توان ذهنی نیاز به توجه و حمایت بیشتر در زمینه آموزش و تربیت کودکان دارند.
- چکیده انگلیسی: The purpose of this study was to Compare of Alexithymia, Self-Compassion and Humor Styles between Parents of Children with Mental Retardation and Normal Children. The research method is then causal-comparative. The research method was causal-comparative. The statistical population includes all parents of mentally retarded children (N = 160) and parents of normal children in Saqqez city, who were selected from among 80 parents of mentally retarded children with available method and 80 parents of normal children had the means to multistage cluster sampling method. The research instruments included emotional deficiency scales, self-compassion inventory and Humor Styles questionnaire. The analysis method is multivariate analysis of variance. The results showed that there were significant differences between the parents of mentally retarded children and parents of normal children in terms of alexithymia, self-compassion and styles of humor (P≤0/01). Conclusion: Parents of mentally retarded children had more problems with emotional failure and self-compassion because of their child's problem and used aggressive and self-destructive humor styles toward healthy parents. Therefore, parents of mentally retarded children need more attention and support in the education and training of children.
- انتشار مقاله: 17-07-1396
- نویسندگان: هیوا محمودی,محسن جلالی,فایق احمدی سلیمانیه
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: پژوهش های نوین روانشناختی
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: مهارتهای زندگی,دانشآموز,CBCL,TRF,اختلال رفتار مقابلهای و بیاعتنایی (ODD)
- چکیده: هدف پژوهش حاضر بررسی میزان اثربخشی آموزش مهارتهای زندگی بر کاهش شدت علائم اختلال رفتار مقابلهای و بیاعتنائی دانشآموزان پسر هشت تا ده سالة شهرستان نـهاوند بوده است. نمونهگیری در دو مرحلة تصادفی و مبتنی بر هدف صورت گرفت و در نهایت30 دانشآموز که براساس فهرست رفتاری کودک (CBCL) و فرم گزارش معلم (TRF)، ODD تشخیص داده شده بودند انتخاب شده و به شـکل تصادفی به دو گروه آزمایش (n=15) و گواه (n=15) تقسیم شـدنـد. سپس آموزش مهارتهای زندگی به مدت 5/2 ماه در 10 جلسة آموزشی 120 دقیقهای برای آزمودنیهای گروه آزمایش اجرا شد. در پایان دورةٔ آموزش و دو ماه پس از آن، همه آزمودنیها دوباره به کمک ابزارهای یاد شده ارزیابی شدند. در مرحلة بعد دادههای قبل و بعد از آموزش و پیگیری با استفاده از آزمون تحلیل واریانس چندمتغیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. تحلیل دادهها نشان داد که گروه آزمایشی در مقایسه با گروه گواه، پس از پایان جلسات آموزش مهارتهای زندگی، براساس ارزیابی جداگانة والد و معلم، کاهش معناداری در نمرات شدت علائم اختلال رفتار مقابلهای و بیاعتنائی پیدا کرده است (001/0P<). بررسی پیگیری نیز نشان داد که بهبودهای به دست آمده از آموزش دو ماه پس از پایان آموزش نیز همچنان حفظ شده است (001/0P<). این نتایج نشان میدهند که آموزش مهارتهای زندگی روش سودمندی جهت کاهش شدت علائم اختلال رفتار مقابلهای و بی اعتنائی در کودکان مبتلا میباشد.
- چکیده انگلیسی: The effects of the life skills trainingin children 7-10 years old with oppositional defiant disorder (ODD) was investigated in this study. Five schools were randomly selected from schools of Nahavand city. 30 children who had received scores above of cut-point on oppositional defiant disorder subtest of Child Behavioral Checklist (CBCL) were selected. The teachers confirmed children’s problems by applying Teacher Report Form (TRF). Subjects were divided into Control and Experimental groups. Experimental group received Life Skills Training for 10 weeks, single a week sessions lasted two hours. Upon the completion of the training and after two months, CBCL and TRF were administered as a post-test to both groups of mothers and teachers. The results were analyzed using Multivariate Analysis of Variance procedure and indicated that parents and teachers in the experimental group reported a significant decrease in signs of oppositional defiant disorder as compared to the control group. The new findings can have clinical applications in prevention and treatment of child behavior disorder.
- انتشار مقاله: 07-10-1394
- نویسندگان: منصور بیرامی,الناز پوراحمدی,محسن جلالی
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: پژوهش های نوین روانشناختی
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: کودک,برنامهی فرزندپروری مثبت,اختلالات برونیسازی شده,CBCL,TRF
- چکیده: پژوهش حاضر جهت بررسی تأثیر آموزش مدیریت والدین براساس برنامهی فرزندپروری مثبت (3P) بر کاهش اختلالات برونیسازی شدهی دانشآموزان پسر 7 تا 10 سالهی شهرستان نهاوند، انجام شده است. این مطالعه از نوع شبهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه کنترل است و جامعهی مورد مطالعهی آن دانشآموزان پسر 7 تا 10 سالهی دبستانهای پسرانهی شهرستان نهاوند میباشند. نمونهگیری به روش خوشهای انجام شد و مادران 28 نفر از کودکانی که نمرهی مشکلات برونیسازی شدهی آنها در فهرست رفتاری کودک (CBCL) بالاتر از نقطهی برش (64=T) بود، انتخاب شده و به دو گروه آزمایش (14n=) و کنترل (14n=) تقسیم شدند. سپس برنامهی فرزندپروری مثبت به مدت 2 ماه در 8 جلسهی آموزشی120 دقیقهای برای آزمودنیهای گروه آزمایش اجرا شد. سپس مجدداً فهرست رفتاری کودک توسط مادران هر دو گروه تکمیل شد. در نهایت دادههای بهدست آمده با استفاده از روش U من ویتنی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. تحلیل دادهها نشان داد که گروه آزمایشی در مقایسه با گروه کنترل، پس از پایان جلسات آموزش برنامهی فرزندپروری مثبت، کاهش معناداری در نمرات زیر مقیاسهای رفتار پرخاشگرانه (05/0P<)، رفتارهای قانونشکنانه (01/0P<) و نیز نمرهی کلی مشکلات برونیسازی شده (01/0P<) پیدا کرده است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که آموزش برنامهی فرزندپروری مثبت سبب کاهش اختلالات برونیسازی شده در کودکان مبتلا میشود.
- چکیده انگلیسی: The effects of the triple p-positive parenting program in 7-10 years old children with externalized behaviour problems was investigated in this study. Four schools were randomly selected from schools of nahavand city. 28 mothers whose children had received scores above cut-point on externalized problems of Child Behavioral Checklist (CBCL) were selected. Subjects were divided into control and experimental groups. Experimental group received Triple-p for 8 weeks, single a week sessions lasted two hours. The results were analyzed using Mann-Whitney U and indicated that mothers in the experimental group reported a significant decrease in signs of externalized problems in comparison with the control group. The results showed that the mother's training program did have a significant effect on the reduction of externalized behaviour problems. The emerged findings can have clinical applications in prevention and treatment of child behavior disorder.
- انتشار مقاله: 29-09-1394
- نویسندگان: محسن جلالی,الناز پوراحمدی,جلیل باباپور خیرالدین,محمدرضا شعیری
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: پژوهشهای اقتصادی ایران
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: ضریب جینی تعمیم یافته,تجزیه ضریب جینی,کشش درآمدی ضریب جینی
- چکیده: ضریب جینی شاخص معروف و رایجی برای اندازهگیری نابرابری توزیع درآمد است. اما این شاخص بهطور مشخص پارامتر و یا معیارقضاوتی را که انعکاسدهنده نظرات سیاستمداران و یا پژوهشگران باشد، بیان نمیکند. تعمیم این شاخص که با عنوان "ضریب جینی تعمیمیافته" شناخته میشود، به منظور بیان تفسیرهای متفاوت در مورد نابرابری ارایه شدهاست. در زمینه تجزیه ضریب جینی به دو رویکرد میتوان اشاره کرد. دررویکرد اول با استفاده از تجزیه ضریب جینی به اجزای تشکیلدهنده درآمد، اهمیت نسبی گروههای اصلی درآمدی در شکلدهی نابرابری عمومی توزیع درآمد نمایان می شود. بر اساس چنین روش تجزیهای، تأثیر نهایی بر نابرابری توزیع درآمد به دلیل تغییر درآمد یا هزینه ناشی از منبعی خاص کشش درآمدی ضریب جینی را برآورد می نماید. نگرش دوم در تجزیه ضریب جینی تجزیه بر مبنای زیرگروههای جمعیتی است. این رویکرد زمانی قابل اجراست که زیر گروههای جمعیتی همپوشانی نداشته باشند. در این پژ وهش تلاش کردهایم با استفاده از مبانی نظری و تکنیکهای ارایهشده در این زمینه به تحلیل ساختار اقتصاد ایران بپردازیم.
- چکیده انگلیسی: The Gini coefficient is a popular and a widely used index for measuring inequality. But it does not express explicitly a parameter or a value judgment to reflect the opinion of authorities or researches. A generalization of this index known as extended Gini coefficient is introduced to explain different versions of inequality. For decomposing of inequality there are two approaches. First, using a decomposition of Gini coefficient to income components dissent the relative importance of the major income components. Following such decomposition, the marginal impact on inequality due to a change in income or consumption for specific source estimates the Gini income elasticity. The second approach is decomposition of Gini coefficient by subgroups of population. This approach is applicable when the subgroups do not overlap. This article in tends to analyze the structure of distribution of income in Iran by using these approaches.
- انتشار مقاله: 14-02-1395
- نویسندگان: محسن جلالی,محسن جلالی,محسن جلالی
- مشاهده