در هنگام جستجو کلمه در قسمت عنوان میتوانید کلمات مورد جستجو را با کاراکتر (-) جدا کنید.
کاربرد نوع شرط:
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: سلول و بافت
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: مورفولوژی,گرسنگی,میگوی سفید,هپاتوپانکراس
- چکیده: هدف: هپاتوپانکراس یک ارگان حیاتی در طول دوره زندگی میگو دستخوش تغییراتی میگردد که در ساختار بافتشناسی آن تاثیر مستقیم و مشهود میگذارد. با توجه به اینکه مطالعهای در این خصوص انجام نگرفته است بنابراین تحقیق حاضر بر این اساس انجام پذیرفته است.
مواد و روشها: در این مطالعه 50 قطعه میگوی وانامی بالغ سالم از هر دو جنس از مزارع پرورشی با طول متوسط 1±12 سانتیمتر و وزن متوسط 5/. ±18گرم صید گردیدند. پس آداپته کردن آنها با شرایط آزمایشگاه، نمونهها بهصورت تصادفی در دو آکواریوم با شرایط مشابه نگهداری سپس یک گروه بهمدت 5 روز گرسنه و گروه کنترل در طی این مدت تغذیه شدند. پس از آن 20 نمونه از هرگروه صید و در محلول دیویدسون تثبیت گردیدند. پس از تشریح و خارج نمودن هپاتوپانکراس مراحل استاندارد و معمول پاساژ بافتی انجام در نهایت برشها با روش معمول رنگ آمیزی و در نهایت زیر میکروسکوپ نوری مورد بررسی قرار گرفتند.
نتایج: بر اساس نتایج در بررسی میکروسکوپی انواع سلولهای,B ,R EوM تشخیص داده شدند. تعداد سلولها، اندازه توبولها و وزن هپاتوپانکراس درنمونههای سیر و گرسنه اندازهگیری و مطالعه آماری روی آنها انجام گرفت. بر این اساس نتایج حاکی از کاهش تعداد و مساحت توبولهای هپاتوپانکراس بوده که بهویژه در سلولهای جذبی- ذخیرهای نسبت به سایر سلولها مشهود بوده است.
نتیجه گیری: طبق نتایج بهدست آمده، وزن و مساحت هپاتوپانکراس، اندازه سلولها و توبولها در نمونههای گرسنه درمقایسه با نمونههای سیر اختلاف معنیداری را نشان دادند.- چکیده انگلیسی: Aim: Hepatopancreas as a vital organ whose function changes during life, effects clearly on histological structure. Since there is no study about this matter this study has been done.
Material and Methods: In this study fifty healthy mature vannamei with the average length of 12±1 cm and weight of 18 ± 0.5 gr were caught from breeding farms. After adaptation, shrimps were kept in two aquavarium with same condition while one group was kept hungry for 5 days and another group (control group) was fed during the same time. Then 20 hepatopancreas from each group were taken and held in Davidson solution fixative. The routine procedures of preparation of tissues were followed and the cutted paraffin blocks were stained, and studied under light microscope.
Results: Microscopic findings, revealed kinds of M, E, B and R cells. The number of cells, size of lobules and the weight of hepatopancreas in non-hungry and hungry samples were measured and examined with statistical analysis. Results showed reduce in number and area of hepatopancreas tubules especially in resorptive cells than to other cells.
Conclusion: According to the findings, weight and area of hepatopancreas, size of cells and tubules in two groups was significance with statistical analysis.- انتشار مقاله: 15-04-1393
- نویسندگان: عباس قاسمی,رحیم عبدی,عبدالمجید دورقی,عبدالعلی موحدینیا,آذر صیدی
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: فصلنامه علمی- پژوهشی زیست شناسی جانوری تجربی
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: گلوکز,تنظیم اسمزی,کورتیزول,اکوفیزیولوژی,الکترولیتها
- چکیده: چکیده
144 عدد ماهی جوان صبیتی (Sparidentex hasta) پس از یک هفته آداپتاسیون با شرایط آزمایشگاه و شوری دریا، در شوریهای 5، 20، 40 و 60 گرم در لیتر قرار داده شد. نمونهبرداری از ماهیان در6 مرحله در ساعت 6، ساعت 12، روز 1، روز 2، روز 7 و روز 14 از آغاز تغییر شوری محیطی انجام شد. نتایج نشان داد سطوح کورتیزول پلاسما در زمان 12 ساعت در شوریهای 5 و 60 گرم درلیتر افزایش معنیداری را نسبت به نمونههای کنترل و شوری 20 گرم در لیتر داشت، اما بعد از آن در زمان 24 ساعت تا پایان دوره نمونهبرداری بین شوریهای مختلف اختلافی مشاهده نشد. میزان گلوکز نیز در تیمارهای 60 و 5 گرم در لیتر، پس از 12ساعت مواجهه، افزایش معنیداری نسبت به ساعات 6 و 24 نمونهبرداری نشان داد، اما در طول دوره آزمایش در سایر شوریها اختلاف معنیداری مشاهده نشد. غلظت پلاسمایی کلسیم خون در ماهی صبیتی در شوریهای مختلف محیطی در طی دوره آزمایش اختلاف معنیداری را نشان نداد. در بررسی غلظت منیزیم پلاسما، 24ساعت پس از تغییر شوری، کاهش معنیداری در نمونههای مربوط به شوریهای 20 و 5 گرم در لیتر در مقایسه با نمونههای کنترل مشاهده شد. نتایج نشان داد، هم در سازش با شوری5 و هم برای سازش با شوری 60 گرم در لیتر، افزایش کورتیزول نقش مهمی در ابتدای مواجهه با شوریهای جدید داشته است، به گونهای که میزان آن طی 12 ساعت نسبت به نمونههای کنترل افزایش معنیداری داشته است، اما پس از آن و به تدریج با ایجاد سایر تغییرات در بافتها و سلولهای مؤثر در تنظیم اسمزی، مقادیر کورتیزول به سطوح پایه بازگشت.
- چکیده انگلیسی: Abstract
144 juvenile Sobaity, Sparidentex hasta, after acclimation to laboratory conditions and sea water (40ppt) for one week, sea water was used with different salinities (5, 20 and 60ppt) and seawater (40ppt) as control. Samplings were performed at 6 and 12 hours, 1, 2, 7 and 14 days after the time of changing in environmental salinities. Blood samples were collected for plasma cortisol, glucose and electrolytes analysis. According to the results, plasma levels of cortisol showed significant increases in 5 and 60 ppt environment in relation to control and 20ppt groups 12 hours from the beginning of the experiment. However in 24h samples up to the end of the experiment (14days) there were no significant differences among treatments. Plasma glucose levels showed a significant increase only at 12h sampling time in relation to 6 and 24hours in fish adapted to 5 and 60ppt. Plasma Ca++ concentrations had no significant changes during experiment. Plasma Mg++ amounts decreased significantly in 5 and 20 ppt groups in relation with control at 24 h sampling time. In conclusion, cortisol has important role in adaptation to both 5 and 60ppt at the beginning of the exposure, because of its significant increase at just 12 hours in 5 and 60 ppt than the controls, but the role of cortisol has been replaced with other changes in osmoregulatory related tissues and cells according to the plasma cortisol amounts in 5 and 60ppt that returned to the basic levels.
- انتشار مقاله: 02-05-1393
- نویسندگان: آسیه میرعالی,عبدالعلی موحدی نیا*,رحیم عبدی,امیر پرویز سلاطی
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: فصلنامه علمی- پژوهشی زیست شناسی جانوری تجربی
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: سلول کلرایدی,خونی,ماهی قزلآلای رنگینکمان
- چکیده: هدف از این مطالعه ارزیابی اثر سازگاری به شوری ماهی قزلآلای رنگینکمان، بر برخی از فاکتورهای رشد، خونی و تغییرات سلولهای کلرایدی آبشش در طول 60 روز بود. ماهیان انتخابی به 4 تیمار که شامل تیمار شاهد، تیمار شوری 15، 20 و 25 گرم در لیتر بودند تقسیم شدند. نتایج حاصل نشان داد که افزایش شوری موجب کاهش رشد، رشد روزانه و ضریب رشد ویژه و افزایش ضریب تبدیل غذایی گردید (05/0p<). در روز 60 خونگیری از ماهیان انجام گرفت. کاهش تعداد لنفوسیت در تیمارهای شوری 20 گرم در لیتر (52/2±66/73)، شوری 15 گرم در لیتر (51/3±33/76) نسبت به تیمار آب شیرین مشاهده شد که اختلاف معنیداری با تیمار آب شیرین داشت (05/0P<). برای بررسی اندازه و تراکم سلولهای کلرایدی، مقاطع بافتی با استفاده از رنگآمیزی ائوزین- هماتوکسیلین در طول مدت تحقیق (روزهای 7، 15، 30، 45 و 60) انجام شد. نتایج نشان داد که جایگاه این سلولها در ماهی قزلآلای رنگینکمان اکثراً بر روی قاعده فیلامنتها است و کمتر بر روی لاملا شناسایی شدند. نتایج نشان داد که قرارگیری ماهیان در شوری 15 و 25 گرم در لیتر به ترتیب موجب افزایش 70% و 100% فراوانی سلولهای کلرایدی نسبت یه تیمار شاهد شد (05/0P<). یافتههای این تحقیق نشان داد که یکی از راهکارهای ماهی قزلآلای رنگینکمان در مقابله با تنش شوری سازگار شدن از طریق تغییر در فراوانی و اندازه سلولهای کلرایدی میباشد. مواجهه با شوری موجب کاهش جمعیت لنفوسیتی قزلآلا شده که در نتیجه موجب کاهش مقاومت ماهی در برابر استرسهای محیطی و عوامل بیماری زا گردید.
- چکیده انگلیسی: Abstract
Thepurpose of this study was to evaluate the effects of salinity adaptation on some growth factors, hematology and chloride cell changes in the gills of the rainbow trout within 60 days.Experimental groups include fresh water, varied salinities of 15, 20 and 25 parts per thousand (ppt) respectively. The results showed that increasing salinity was reduced daily growth and SGR but FCR increased (P- انتشار مقاله: 08-03-1393
- نویسندگان: سجاد پورمظفر،,محمود نفیسی بهابادی,عبدالعلی موحدینیا,مهرزاد محمدی,خلیل پذیر
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: دو فصلنامه علوم سبزی ها
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: کربوهیدرات,محلولپاشی,رشد,لیکوپن,خزانه
- چکیده: ساکارز بهعنوان منبع کربوهیدرات و بور بهعنوان عامل تأثیرگذار در انتقال کربوهیدرات، در رشد نشاها تأثیر مثبت دارد. در این تحقیق به اثر تغذیه ساکارز و اسیدبوریک روی کیفیت نشا در خزانه و میوه گوجهفرنگی در مزرعه پرداخته شده است. ابتدا بذور رقم سوپرآ در سینی نشا کشت شدند. نشاها به دو گروه 1- محلولپاشی در خزانه، 2- محلولپاشی پس از انتقال به مزرعه، تقسیم شدند. محلولپاشی هر گروه طی سه مرحله با غلظتهای 0، 5 و 10 درصد ساکارز و 0، 1/0 و 2/0 درصد اسیدبوریک، انجام شد. نتایج نشان داد که تغذیه با ساکارز و بور در خزانه، طول نشا و سطح برگ را تا 30 درصد نسبت به شاهد کاهش داد که برای کاهش استرس ناشی از انتقال به مزرعه مناسب میباشد. در نتیجهی کاهش رشد قسمت هوایی، نسبت ریشه به ساقه نشاها تا 35 درصد نسبت به شاهد افزایش یافت. همچنین محلولپاشی نشاها با 10 درصد ساکارز همراه با 1/0 درصد اسیدبوریک، موجب افزایش وزن خشک ساقه نشا تا 04/0 گرم و کاروتنوئید تا 214/0 میلیگرم در گرم وزنتر شد. پس از انتقال به مزرعه نیز، بیشترین تعداد گل با 86/114 و بالاترین تعداد خوشه با 7/19 عدد در اسیدبوریک 2/0 درصد مشاهده شد. همچنین افزایش تعداد میوه تا 70/18 عدد در ساکارز پنج درصد همراه با اسیدبوریک 1/0 درصد نسبت به شاهد (40/10 عدد) دیده شد. بهطور کلی بالا بردن ذخایر کربوهیدراتی نشا از طریق محلولپاشی با ساکارز عامل کلیدی استقرار در مزرعه میباشد. از طرف دیگر بور انتقال ساکارز را درون گیاه میسر میسازد.
- چکیده انگلیسی: Sucrose and boron as a source of carbohydrates and an effective factor in carbohydrate transport, respectively heve positive effects on seedlings’ growth. In this study, the effect of spraying sucrose and boric acid were evaluated on seedlings and fruits quality of tomato in the nursury and field, respectively. Tomato seeds (Var. SuprA) were planted in seedling tray. Seedlings were subdivided into two groups for foliar application: 1- were sprayed in the nursery, and 2- were sprayed after transplanting into the soil. Foliar application of each group was performed in three stages with concentrations of 0, 5 and 10% sucrose and 0, 0.1 and 0.2% boric acid. The results revealed that nutrition of sucrose and boric acid in nursery reduced seedlings’ height and leaf area upto 30 percent in comparison to the control, which might be desirable to tolerate the potential stress caused by transplanting process. Because of decreased shoot growth, the root to shoot ratio of seedlings increased by all treatments containing sucrose upto 35 percent compared to control. Spraying with 10 percent sucrose and 0.1 percent boric acid in nursery were significantly improved shoot dry weight to 0.04 g and carotenoid upto 0.214 mg/gFW. Also, tomato seedlings sprayed with sucrose and boric acid immediately after transplanting had positive effects on plants growth. The highest number of flowers (114.86) and the highest number of clusters with (19.7) were recorded for 0.2 percent boric acid treatment. Maximum number of fruits per plant (18.70) was recorded for spraying sucrose 5 percent plus boric acid 0.1 percent. For coclusion, increasing the carbohydrate content of transplant through sucrose foliar application is a key factor in plant establishment. It was also found that the boron element allows sucrose transfer into the plant. The simultaneous use of sucrose and boron improved sucrose absorption rates in the plants.
- انتشار مقاله: 22-04-1397
- نویسندگان: کامبیز مشایخی,زینب کیخا,سید علیرضا موحدی نایینی,بهنام کامکار,سید جواد موسوی زاده
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: دانش آب و خاک
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: خاکورزی حفاظتی,خاکورزی مرسوم,فسفر معدنی,عصارهگیری دنبالهای,جزءبندی فسفر
- چکیده: خاکورزی میتواند بهطور قابلتوجهی باروری و پایداری سیستمهای نوین کشاورزی را تحت تأثیر قرار دهد. همچنین طبیعت شیمیایی فسفر خاک میتواند تحت تأثیر عملیات خاکورزی قرار گیرد. هدف از این تحقیق، بررسی اثر خاکورزیهای مختلف بر شکلهای معدنی فسفر خاک (فسفر لبایل، فسفر نسبتاً لبایل، فسفر غیر لبایل و فسفر باقیمانده) با استفاده از روش عصارهگیری دنبالهای بوومن و کول (1978) بود. بدین منظور نمونهبرداری خاک بهصورت فاکتوریل بر پایه طرح بلوکهای کامل تصادفی از چهار روش خاکورزی مختلف (مرسوم، بستر برآمده، کمخاکورزی و بیخاکورزی) از عمقهای 8-0 و 16-8 سانتیمتری در 5 تکرار صورت گرفت. نتایج نشان داد که مقدار فسفر معدنی کل و نیز شکلهای مختلف فسفر معدنی به جز فسفر معدنی غیرلبایل در اثر خاکورزی تغییرات معنیداری داشت. تغییر خاکورزی از مرسوم به خاکورزیهای حفاظتی موجب افزایش معنیدار فسفر معدنی در شکلهای لبایل، نسبتاً لبایل و باقیمانده شد. بیشترین تغییرات را فسفر معدنی لبایل از خود نشان داد، به گونهای که میزان این شکل از فسفر از 51/9 میلیگرم بر کیلوگرم در خاکورزی مرسوم به 37/21 میلیگرم بر کیلوگرم در کمخاکورزی تغییر یافت که نشانگر افزایش حدوداً 2 برابری بود. تیمار بیخاکورزی با 678 میلیگرم بر کیلوگرم بالاترین و خاکورزی مرسوم با 580 میلیگرم بر کیلوگرم کمترین مقدار فسفر نسبتاً لبایل را داشت. بیشترین و کمترین فسفر معدنی کل بهترتیب با مقادیر 95/522 و 98/441 میلیگرم بر کیلوگرم در بیخاکورزی و خاکورزی مرسوم مشاهده شد. نتایج این پژوهش نشان داد که تغییر خاکورزی مرسوم به روشهای خاکورزی حفاظتی اثر قابل توجهی بر مقدار ذخایر فسفر خاک دارد.
- چکیده انگلیسی: Tillage can significantly influence the productivity and sustainability of modern farming systems. In addition, the chemical nature of soil P is affected by tillage practice. The aim of this work was to determine changes of inorganic P fractions in a soil (labile, moderately labile, nonlabile, residual) under different tillage managements using Bowman and Cole (1978) procedure. Soil samples were taken from four different tillage treatments {conventional tillage (CT), Raised Bed Tillage (RB), Minimum Tillage (MT) and No-Tillage (NT)} from 0-8 and 8-16 cm depths with a factorial randomized complete block design with 5 replicates. The results showed that the tillage systems had significant effect on total P and all inorganic phosphorous except on nonlabile inorganic phosphorus. The change in soil tillage from conventional to conservation tillage significantly increased the amount of inorganic phosphorus forms (labile P, moderately labile P, residual P). The most significant variation belonged to in labile inorganice phosphorus, in which the amount of labile inorganic phosphorus in conventional tillage (9.51 mgkg-1) increased to 21.37 mgkg-1 in minimum tillage (MT), indicating an increase of approximately 2 times compared to conventional tillage. No-tillage treatment showed the highest amount of moderately labile P (678 mgkg-1) and the lowest amount (580 mgkg-1) was in conventional tillage. The highest and lowest amounts of total inorganic P (522.95 and 441.98 mgkg-1) were observed in No-tillage and conventional tillage, respectively. The results of this study indicated that the change in soil tillage from conventional to conservation tillagehas considerable effect on soil P reserve.
- انتشار مقاله: 19-04-1397
- نویسندگان: زهره محمدی,مجتبی بارانی مطلق,محمد اسماعیل اسدی,سید علیرضا موحدی نائینی,سمیه سفیدگر شاهکلایی
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: حفاظت منابع آب و خاک
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: آب,منحنی رخنه,نانورس,نفت سفید
- چکیده: انتقال آب و آلایندههای آلی در محیط متخلخل خاک بهخصوص در خاکهای سبک بافت به علت توانایی ترابری بالا و ایجاد منابع ثانویه آلودگی اهمیت ویژهای دارد. هدف از انجام این پژوهش، بررسی انتقال نفت سفید و آب از یک خاک سبک بافت حاوی تیمارهای مختلف نانورس مونتموریلونایت بود. بدین منظور تیمارهای وزنی صفر، 2، 4 و 6درصد از نانورس مونتموریلونایت - خاک شنی در سیستم قیفهای حاوی کاغذ صافی مستقر اعمال گردیده، سپس تحت عبور نفت سفید و آب (4 حجم منفذی متناوب) قرار گرفت. بررسی منحنیهای رخنه نشان داد، عبور آب با لختی (ماند) بیشتر، سرعت کمتر و شیب آرامتر صورت گرفته، لذا حجم نهایی خروجی آن در مقایسه با نفت سفید کمتر بود. به نظر میرسد مولکولهای آب باقطری کمتر از 3/0 نانومتر به خوبی در فضای بین لایهای کوچک نانورس قرار گرفته و ازسوی دیگر با پیوند هیدروژنی قوی نگهداشته میشوند. نفت سفید بدلیل دارا بودن هیدروکربورهایی با مولکولهایی دارای 11 تا 15 اتم کربن، که بسیار درشتتر از آب بوده و از سوی دیگر با دانسیته 78/0 تنها جذب مکانهای سطحی شده و عبور بیشتری را از محیط متخلخل خاک داشتهاند. در هر دو سیال عبوری، با افزایش درصد نانورس، نگهداشت نفت سفید و آب افزایش یافت. نتایج حاصل از پراش اشعه ایکس نیز نشان داد که فاصله لایهای نانورس از 04/14 آنگستروم به 77/24 آنگسترم در حالت افزودن آب افزایش یافت.
- چکیده انگلیسی: Water and organic contaminant transport in soil porous media, particularly in light textured soils due to high transmission capacity and create a secondary sources of pollution is very important. The aim of this study was kerosene and water transport in a light texture soil system containing different treatments of montmorillonite nanoclay. For this purpose, treatments including 0, 2, 4 and 6 wt% of nano clay- sandy soil in a funnel containing filter paper based system was applied. Then kerosene and water (4 pore volumes alternatively) were passed into soils. The breakthrough curves showed that the water passes through soils was slower and gentler slope, so the volume output was lower compared to kerosene. It seems that water molecules with a diameter of less than 3.0 nm fitted well in the small spaces between the layer of nanoclay, which are held with strong hydrogen bonds. Kerosene, with a density equals 0.78, only attract surface places, therefore, pass from porous soil surface well due to having molecules with 11 to 15 carbon atoms, which are larger than the density of water. In both fluids, the more percentage of nanoclay there is, the more retention of kerosene and water would be expected. The results of X-ray showed that the distance of nanoclay increased from 14.4 to 24.77 Å with addition of water.
- انتشار مقاله: 29-01-1394
- نویسندگان: شکوفه فضل علی,سهیلا ابراهیمی,مهدی ذاکر نیا,سید علیرضا موحدی نائینی
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: توسعه محلی (روستائی-شهری)
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: فضای شهری,شهر اصفهان,حق به شهر زنان,پارکهای بانوان
- چکیده: حق به شهر به عنوان شکل جدیدی از شهروندی تعریف می شود تا همه شهروندان بتوانند بر تولید فضای شهری کنترل و مشارکت داشته باشند. زنان بهعنوان نیمی از جامعه، امکان بهرهمندی برابر از فضاهای شهری را نسبت به مردان ندارند و درنتیجه فضاهای جنسیتی شکل میگیرند بر اساس دیدگاه جنسیتی، می بایست به تسلط روابط قدرت پدرسالارانه در فضاهای شهری نیز توجه نمود تا تمامی ساکنان با تفاوت های هویتی مختلف همچون جنسیت ؛بتوانند از حق مشارکت و حق تصاحب خود نسبت به فضاهای شهری بهرهمند شوند با توجه به اهمیت مسئله هدف مقاله حاضر الگو حضور در فضای زنانه بر حق به شهر زنان با نقش تعدیلگر انگیزه است. حضور در فضای زنانه بهعنوان متغیر مستقل از چهار بعد امنیت، دسترسی، امکان جابهجایی و تحرک، و آشکاری و داشتن صدا تشکیل میشود. حق زنان نسبت به شهر بهعنوان متغیر وابسته و انگیزه بهعنوان متغیر تعدیلگر میباشند. نمونه آماری تحقیق با استفاده از روش مبتنی بر آزمون247 نفر است که بانوان بالای 14سال استفادهکننده از پارکهای بانوان شهر اصفهان را شامل میشود. جمعآوری اطلاعات از طریق پرسشنامه و تجزیهوتحلیل اطلاعات مدلیابی معادلات ساختاری با نرمافزار smart pls میباشد. نتایج تحقیق نشان داد حضور در فضای زنانه بر حق به شهر زنان تأثیرگذار است و متغیر امنیت و آشکاری و داشتن صدا در حق به شهر زنان نیز معنادار میباشند و متغیر انگیزه بهعنوان تعدیل گر بر رابطه علی حضور در فضای زنانه بر حق به شهر زنان نقش تعدیل گر ندارد.
- چکیده انگلیسی: The right to the city is defined as a new form of citizenship so that all citizens can control and participate in the production of urban space. Women, as half of the society, do not have the possibility of equal use of urban spaces compared to men, and as a result, gender spaces are formed. According to the gender perspective, the dominance of patriarchal power relations in urban spaces should also be considered so that all residents with different identity differences such as gender; to be able to enjoy their right to participate and the right to own urban spaces. Presence in the female space as an independent variable consists of four dimensions: security, accessibility, mobility, and openness and sound. Women's rights to the city as a dependent variable and motivation as a moderating variable. The statistical sample of the research using the test-based method is 247 people, which includes women over 14 years old who use women-only parks in Isfahan. Data collection is through questionnaires and data analysis, structural equation modeling with smart pls software. The results showed that presence in the women's space affected the right to the city of women and the variables of security and openness, and having a voice in the right to the city of women is also significant. The variable of motivation as a moderator has no moderating role on the causal relationship of presence in the female space to the right to the city of women.
- انتشار مقاله: 25-08-1399
- نویسندگان: مرضیه صفری,علی شماعی,علی موحد,پروانه شاه حسینی
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: توسعه محلی (روستائی-شهری)
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: کارکرد,شهر بوکان,توسعۀ پایدار اجتماعی,فضاهای عمومی شهری
- چکیده: امروزه فضاهای عمومی میتوانند شکلدهندۀ تعاملات و مناسبات اجتماعی باشند و زمینۀ دستیابی به توسعۀ پایدار اجتماعی در شهرها را فراهم کنند. پژوهش حاضر در پی پاسخ به این پرسش اصلی است که کارکرد فضاهای عمومی شهری با توجه به ابعاد و شاخصهای آن چگونه است؟ و تأثیرگذاری آن بر فرایند توسعۀ پایدار اجتماعی در شهر بوکان به چه صورت است؟ پژوهش از نوع پژوهشهای شناختی است که به روش توصیفی- تحلیلی انجام گرفته است. دادهها به روش مطالعات پیمایشی(پرسشنامه) جمعآوری شده است. جامعۀ آماری پژوهش، جمعیت شهر بوکان و نمونۀ آماری آن 400 نفر است که به صورت تصادفی انتخاب شدهاند. برای تحلیل دادههای پژوهش از آمارهای توصیفی و ضریب همبستگی پیرسون و همبستگی جزیی استفاده شده است. یافتههای پژوهش نشان داد که ارزیابی متغیرهای فضاهای عمومی شهری 69% و توسعۀ پایدار اجتماعی 8/57%، دارای کارکرد متوسطیاند. رابطۀ بین متغیر عملکرد فضاهای عمومی با توسعۀ پایدار اجتماعی در سطح اطمینان 95% معنادار و شدت همبستگی ضعیف است؛ بنابراین ایجاد و تقویت کارکرد فضاهای عمومی در شهر بوکان میتواند به ایجاد فرصتهای مشارکت در فعالیتهای اجتماعی منجر شود و زمینۀ توسعۀ پایدار اجتماعی را فراهم کند.
- چکیده انگلیسی: Nowadays, public spaces can be considered as forming processes and social relations and Provide social context for achieving sustainable development in cities. In this direction, this study was conducted in response to these questions how the public spaces in the Bukan and what role these areas play in sustainable development community. The study of cognitive research that has been done to descriptive and analytical method. The data were collected through library and field studies (questionnaire). Statistical population is designated Bukan which a statistical sample of 400 randomly Analysis of the data used descriptive statistics and Pearson. The results showed that the function of urban public spaces have been set 69% moderate and sustainable social development as well as variable 57/8% average.The results of the relationship between variables indicates that the variable performance between public spaces and social sustainable development, there is a significant relationship at 95% intensity weak correlation. Therefore, created and enhance public spaces in the city of Bukan could provide the opportunity to participate in social activities and social sustainable development.
- انتشار مقاله: 07-08-1394
- نویسندگان: علی موحد,نوید آهنگری,فرشته حسینی
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: ترویج علم
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: حکمت,سلامت,نظام نوآوری,علم فراگیر و بین رشته ای,محیط زیست پایدار,زیست الگو,فناوری طبیعی
- چکیده: نظام نوآوری بر مبنای علم و حکمت به این منظور است که بازار فناوری ها، فراورده ها و خدمات مبتنی بر دانش در راستای سلامت اجتماعی و محیط زیست پایدار باشد. حکمت، درستی دستاورد علمی و فنی را بیان می دارد. برترین و بهترین شیوه برای الگوبرداری علمی و فناوری؛ طبیعت و زیست الگو است. خداوند آسمان ها و زمین و آنچه بین آنها) کون( خلق کرده است حق و درست است. این درستی می باید شاخص و الگو برای علم قرار گیرد. علم هم به الگو نیاز دارد. ساختار و عملکرد پدیده های طبیعی را می باید شناخت سپس از روی آن الگوبرداری و طراحی کرد و در انتها فناوری طبیعی و پاک ساخته شود. این مسیر نیاز به حکمت و علم فراگیر و بین رشته ای دارد تا بتوان ماده و ملکوت پدیده های طبیعی را شناخت. حکمت، معرفتی خاص و موهبت الهی است که در اثر پرهیزکاری اعمال و رفتار به انسان هدیه می شود. بنابراین رمز ایجاد نوآوری و فناوری های مبتنی بر علم و معنی در دست انسان دانا و پارسا است. دانایی از علوم تجربی و غیر تجربی به صورت تلفیقی و فراگیر همراه با حکمت حاصل می شود. اینجاست که گفته شده است درخت تو گر بار دانش بگیرد/ به زیر آوری چرخ نیلوفری را.
- چکیده انگلیسی: The purpose of science and wisdom innovation system is to have the market for technologies, products and services based on knowledge in line with social health and sustainable environment. Wisdom expresses the truthfulness of scientific and technological achievements. The best way of scientific and technological modeling is mapping the nature. Whatever Almighty has created the heavens and the earth and all between them are truly and this should be a model for science. Science also needs models. The structure and functions of nature should be recognized and then be mapped so that natural technology could be developed. In order to do so, we need comprehensive and interdisciplinary science and wisdom in order to know the essence of natural phenomena. Wisdom is a given knowledge and a grace of God which is reward for piety and righteousness in deeds and behaviors. Therefore, the secret to innovate and develop technologies based on science and virtuous is in the hand of knowledgeable and pious man. Wisdom is acquired through the integrated and comprehensive experimental and non-experimental sciences as well as piety. Hence, one can say that if you acquire such knowledge, you can bring the world under your control
- انتشار مقاله: 24-06-1398
- نویسندگان: علی اکبر موسوی موحدی,علی اکبر موسوی موحدی,علی اکبر موسوی موحدی
- مشاهده
- جایگاه : پژوهشی
- مجله: تحقیقات گیاهان دارویی و معطر ایران
- نوع مقاله: Journal Article
- کلمات کلیدی: کروسین,کروستین,دیمتیلکروستین,پیکروکروسین,سافرانال,هیستون H1,DNA و میانکنش
- چکیده: زعفران خوراکی (Crocus Sativus L.) دارای خواص بیولوژیکی متفاوتی از جمله خاصیت ضدسرطانی است. در این تحقیق، علاوه بر تخلیص مواد مؤثر زعفران، دو سازوکار عمدة ملکولی در ارتباط با این خاصیت زعفران یعنی اثر بر DNA، هیستون و کمپلکس DNA –H1 مورد بررسی قرار گرفت. کاروتنوئیدها (کروسین، کروستین و دیمتیلکروستین) و آلدئیدهای منوترپن (پیکروکروسین و سافرانال) موجود در زعفران ایران به عنوان اجزاء اصلی، توسط روشهای مختلفی جداسازی و خالصسازی شد. نتایج TLC و HPLC نشان داد که کروسین و پیکروکروسین موجود در زعفران ایران به ترتیب از 4 و 3 زیرنوع تشکیل شده است. بنابراین، جزء اصلی و عمدة کروسینها و پیکروکروسینها تخلیص شد و میانکنش هیستون H1 و DNA نه تنها با عصارة زعفران، بلکه با هریک از پنج جزء تخلیص شده از زعفران توسط روشهای مختلف مورد بررسی قرار گرفت. در بررسی میانکنش زعفران و اجزاء آن با DNA مشاهده شد که اتصال تمام این لیگاندها از طریق اتصال به شیار کوچک صورت میگیرد و منجر به القاء تغییرات ساختاری در DNAمیشود. همچنین در بررسی اثر این لیگاندها بر ساختار هیستون H1 مشاهده شد که این لیگاندها باعث فرونشانی نشر فلورسانس هیستون میشوند. با رسم نمودار اسکاچارد براساس فرونشانی نشر، مولفه های پیوندی n وK محاسبه گردید (n و K به ترتیب برابر 54/0 و5-10*2 بدست آمد). طیف دورنگ نمایی دورانی (CD) نشان داد که این ترکیبهای در غلظت کم با DNA میانکنش دارند که موجب تغییر ساختار از B-DNA به C-DNA میشود، هر چند که در غلظتهای بالاتر، تغییر ساختاری بیشتری القاء میگردد، یعنی رج بندی بازها از بین میرود. همچنین نتایج حاصل از بررسی میانکنش DNA –H1 در حضور و عدم حضور هر کدام از لیگاندهای فوق نشان داد که در حضور این اجزاء، میانکنش H1 با DNA حدود 5 تا 22 درصد کاهش یافت که بیشترین میزان کاهش، مربوط به سافرانال بود.
- چکیده انگلیسی: Saffron (Crocus Sativus L.) has different biological properties including anticancer activity. In the present research, we studied the possible molecular mechanisms of the saffron as an anticancer compound (interaction with DNA, H1 and H1-DNA complex), in addition to the purification of saffron components. The isolation and purification of major components of Iranian Saffron including carotenoids (crocin, crocetin and dimethylcrocetin) and monoterpen aldehydes (picrocrocin and safranal) performed by different methods. The existence of three types of picrocrocin and four types of crocin in Iranian saffron by using TLC and HPLC techniques was shown. The major fraction of crocins and picrocrocins were extracted. The effects of saffron components on two macromolecules, DNA and H1, as well as the H1-DNA complex were studied. The interaction of saffron extract and all of the cited components investigated with DNA. The results showed the non-intercalative binding of the mentioned ligands with DNA and suggested the minor groove binding. The binding parameters for crocin interaction with DNA obtained (n= 0.54 and K= 2 × 10 -5 M-1). The circular dichroism spectra indicated that the mentioned components interact with DNA at low concentrations, which is accompanied by some conformational changes, B- to C-DNA transition; however, at higher concentrations, they induce more conformational changes, i.e. unstacking of DNA bases. Spectrophotometric investigations of histone H1 titration by different components showed some changes in the peaks. These data indicated the binding of these components to histone H1. All components quenched the fluorescence emission of histone H1 as the result of its structural changes upon complex formation. By Scatchard analysis of the quenching data the binding parameters (n and K) calculated. Histone H1- DNA interaction were also studied in the absence and presence of each ligand. Our results showed that both carotenoids and monoterpene aldehydes of saffron cause the reduction on H1-DNA interaction by about 5 to 22%. These results are preliminary data to confirm our hypothesis that may be the anticancer effect of saffron is due to their interaction with DNA and reduction in the H1-DNA complxes.
- انتشار مقاله: 30-08-1384
- نویسندگان: سیده زهرا بطحائی,محبوبه اشرافی,اعظم بوالحسنی,بتول اعتمادیکیا,علیاکبر موسویموحدی
- مشاهده