چکیده:
خیانت زناشویی از مهمترین پیشامدهایی است که زوجها برای آن در جستجوی درمان برمی آیند و تأثیرات منفی آن بر زوجها پس از آزار بدنی در رده دوم قرار دارد. در بیشتر موارد خیانت، افراد به یک ناهماهنگی شناختی در خود ادراکی دچار هستند. این پژوهش با بهکارگیری روش کیفی به این پرسمان میپردازد که چگونه تصمیمگیری افراد، خطر درگیر شدن در خیانت زناشویی را افزایش میدهد. بهویژه آنکه چگونه یک مرد به خود روا میبیند بهسوی برقراری رابطه فرا زناشویی پیش رود، مورد بررسی قرار گرفت. نمونهگیری به شیوه هدفمند انجام شد. نمونه موردمطالعه شامل هشت مرد می شود که در سال 1395 به دلیل درگیر بودن در خیانت به مراکز مشاوره مراجعه کردند. مصاحبههای نیمه ساختاریافته با مردانی که خیانت زناشویی داشتهاند، ضبط شد و سپس برای کدگذاری رونویسی شدند. از مدل پدیدار شناختی استعلایی (موستاکاس، 1994) برای تجزیهوتحلیل دادههای جمعآوریشده استفاده شد. یافتهها نشان داد که افراد برای کاهش ناهماهنگی های شناختی خود در راستای پیش برد خیانت زناشویی به دو شیوۀ فراگیر عمل می کنند: ایجاد انعطاف در باورها و نگرش ها، بهانه ساختن نارضایتی زناشویی. متخصصان می توانند از راهکارهای توجیهی که افراد برای کاهش ناهماهنگی های شناختی خود به کار می برند و از طریق آنها به خود اجازه می دهند خیانت کنند در راهبردهای مداخله ای استفاده کنند و از طریق مواجه سازی، تاثیر پنهان این توجیهات را برای آنها آشکار سازند
چکیده انگلیسی:
Marital infidelity is one of the most important events that couples seek cure for, and its negative impacts on couples is placed second after physical harassment. In most cases of infidelity, individuals are faced with a cognitive dissonance in self-perception. The present study uses a qualitative method to response to this question how the individuals’ decision-making increases the risk of getting involved in marital infidelity, and more specifically how a man permits himself to engage in this phenomenon.A purposive sampling was run, which led to selecting 8 men who had referred to counseling centers over 2016 due to infidelity. Semi-structured interviews with the men with infidelity were recorded, and then transcribed in order to be encoded. Data analysis was conducted using transcendental phenomenological model (Moustakas, 1994). The results indicated that to decrease their cognitive dissonance and continue their infidelity, the individuals used two general methods: first, modifying their beliefs and attitudes and second, referring marital dissatisfaction as an excuse. Experts can use the justifying methods that the individuals use to reduce their cognitive dissonance and through which they permit themselves to engage in infidelity in interventional approaches, and clarify the power of such justifications for them through exposure
خبرنامه
برای ثبت نام در خبرنامه و دریافت خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید.