چکیده:
درباره جایگاه استعاره در فلسفه دو دیدگاه رایج است؛ برخی از فلاسفه (بیشتر فیلسوفان تحلیلی) استعاره را قابل حذف دانسته، ایدهآل فلسفه را در متونی عاری از استعاره و مبتنی بر کاربرد دقیق و تحتاللفظی کلمات میبینند. برخی دیگر، استعاره را غیرقابل حذف و اساس مفاهیم فلسفی به شمار میآورند. دیدهگاه دوم معمولاً به فروکاهی فلسفه به سخنوری صرف، و در نتیجه اسطورهای، شاعرانه و غیردقیق دانستن فلسفه میانجامد. دریدا با استعاری دانستن زبان و خارج شدن از تقابل کلاسیک استعاری ـ تحتاللفظی، فلسفه را از جنس سخنوری میداند، بدون اینکه بر آن برچسب شاعرانه، غیردقیق و اسطورهای بزند. دریدا با واسازی استعاره، مرگ استعاره _ و در نتیجه مرگ معنای تحتاللفظی_، و همراه با آن، مرگ فلسفه به معنای کلاسیک و تاریخی آن را اعلام میکند. در این مقاله میخواهیم از این ادعا دفاع کنیم که معنا، از بیرون، زبان را کنترل نمیکند، بلکه خود برآمده از یکنوایی حاصل از خوشساخت بودن استعارههاست؛ استعارههایی که اساس زبان را تشکیل میدهند.
چکیده انگلیسی:
There have been two custom views on the relation of metaphor and philosophy.Some philosophers (esp.analytical philosophers)take metaphor dispensable,and tend to philosophical texts without metaphor,constituted on proper usage of words. Others take metaphor indispensable as the foundation of philosophical concepts.This attitude usually implies reducing philosophy to mythological discourse and inaccurate rhetoric. By embedding metaphor at the heart of language and escaping the classical opposition of metaphorical–proper,Derrida attribute philosophy and rhetoric same nature,while avoids negative evaluation of philosophy.By deconstructing metaphor,Derrida declares the death of metaphor (and so proper sense),and together with it, the death of philosophy, in the classical and historical sense of it. In this article we want to defend this claim that sense does not control language from without, rather it is the result of uniformity of well-founded metaphors,which are the essence of language.
خبرنامه
برای ثبت نام در خبرنامه و دریافت خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید.